پردازش شنیداری در اختلالات صدای گفتاری

پردازش شنیداری در اختلالات صدای گفتاری

مقدمه:

در عمل پردازش مکانیسم های زبان، شناخت و مکانیسم های شنیداری دخیل اند. اختلال پردازش زبان گفتاری زمانی رخ می دهد

که شکست در هریک از این مکانیسم ها، توانایی فرد برای پردازش و استفاده از اطلاعات شنیده شده تحت تاثیر قرار دهد.

در سال 1970 تعدادی از محققان شنوایی شناس مطرح کردند

که بدعملکردی شنوایی مرکزی اختلالی در استفاده از اطلاعات شنیداری است،

که به نوبه ی خود منجر به ایجاد ناتوانی های یادگیری و اختلال زبان می شود

(1). بنابراین اگر ارزیابی شنوایی نشان دهد آستانه ی شنوایی کودک دارای اختلال گفتاری عادی است

(آسیب شنوایی محیطی معیار خروجی اختلال پردازش شنیداری است)،

درمانگران باید بررسی کنند که آیا کودک دارای اختلال گفتاری می تواند به طور مؤثر از اطلاعات شنوایی برای تشخیص و تمییز صداهای گفتاری استفاده کند

و آیا نقص در استفاده از اطلاعات شنوایی است

که می تواند منجر به آسیب واجی شود؟بنابر این محققان ارتباط بین پردازش شنیداری کودک و آسیب واجی را بررسی کردند

و تمرکز این تحقیقات به علت وقوع بالای آسیب ویژه ی زبان و نارساخوانی، روی این دو اختلال است

(2).
مدل پردازش زبان گفتاری
مدل پردازش زبان گفتاری مراحل مختلفی را که طی آن اطلاعات آکوستیکی دریافت شده به اطلاعات زبانی تبدیل می شود، را توضیح می دهد.

به استثنای مراحل اولیه، مراحل بعدی پردازش گفتار، مکانیسم های زبان و شناخت را درگیر می کند.

اگر ما این مکانیسم ها را که در پردازش گفتار درگیرند بشناسیم، از این دانش می توانیم برای ساخت آزمون جهت ارزیابی استفاده کنیم.

مدل پردازش زبان گفتاری فرایند تبدیل اطلاعات آکوستیک به اطلاعات زبانی را به شرح زیر توصیف می کند:

1. هدایت سیگنال آکوستیکی

2.رمزگشایی: الگوهای عصبی الکتریکی ورودی با خوشه های عصبی حافظه ی طولانی مدت که در وضعیت استراحت هستند

(یعنی با شدت کافی ای فعال نشده اند که در آگاهی و هوشیاری فرد باشند) مقایسه می شوند.

روند توجه نقش مهمی در فعالسازی اولیه ی واحدهای عصبی از حافظه ی طولانی مدت دارد

و اینکار را بواسطه ی پایین آوردن آستانه های فعالیت درک کننده های هدف انجام می دهد،

بنابر این نورون های مرتبط به آسانی می توانند تحریک شوند. سرعت و دقت فعال شدن الگوها در حافظه ی طولانی مدت، وابسته به این است

که چطور الگوها بازنمایی شده و در حافظه ی طولانی مدت سازماندهی شده اند.

روند تطابق ورودی آکوستیکی با بازنمایی واژه اش در نیمکره ی چپ رخ می دهد،که به اینکار رمزگشایی واژگانی می گویند.

سرعت و دقتی که این فعالیت رخ می دهد، راسرعت رمزگشایی واژگانی می نامند. همزمان با اینکه واژگان در نیمکره ی چپ در حال پردازش هستند،

جنبه های زبرزنجیری محرک ورودی نیز در نیمکره ی راست پردازش می شود.
3.حافظه ی کوتاه مدت:

بازنمایی های عصبی که با کفایت از وضعیت استراحت خارج شده و فعال شده اند، منجر به درک آگاهانه ی اطلاعات می شوند.

این وضعیت فعال شده را حافظه ی کوتاه مدت می نامند. مناطق عصبی برای تقریبا 20 میلی ثانیه در وضعیت فعال هستند.

به هر حال با درگیر کردن توجه، فرد می تواند سطح فعالسازی بازنمایی عصبی را بالاتر از وضعیت استراحتش ادامه دهد

و اطلاعات را درحافظه ی کوتاه مدت نگه دارد، به این روند، توجه مداوم می گویند.

تعداد واحدها در حافظه ی کوتاه مدت 4 می باشد که در واقع تعداد مناطق عصبی است که در هر لحظه می توانند فعال شوند. این محدودیت،

یادآوری را محدود نمی کند و وجود راهبردهایی مثل تقطیع، اجازه ی افزایش این تعداد را می دهد. مثلا در شماره تلفن ها تقطیع می کنیم.

4.تخصیص توجه:

این توانایی به فرد اجازه می دهد تا به طور انتخابی روی مقدار محدودی از اطلاعات توجه کند

و در موقعیت های رقابتی، محرک نامربوط را جدا کند. بنابراین محدوده ای که اطلاعات هدف پردازش و ذخیره می شوند، را افزایش می دهد.

تداوم توجه نیز در مراحل بعدی پردازش برای اطلاعات حفظ شده در حافظه ی کوتاه مدت ضروری است.
ü توجه انتخابی: توانایی تمرکز انتخابی روی جریانی از اطلاعات در حالی که از محرک نامربوط در حال رقابت صرف نظر می کنیم.
ü .تفکیک فرکانس:[1] درجه ای که فرد می تواند اجزای فرکانسی متفاوت موجود در یک سیگنال پیچیده مثل محرک گفتاری را تمییز دهد.

5.تفکیک زمانی[2]:

فاصله ی زمانی حداقلی که به فرد اجازه می دهد تا تغییرات محرک را کشف کند،

شنونده باید حضور فاصله بین دو تن یا حضور فاصله در طی یک صدای زمینه را تعیین کند.
6.یکپارچگی زبانی- شنوایی:

یعنی توانایی ترکیب اطلاعات مناطق پردازش حسی مختلف به ادراکات یکپارچه. یکپارچگی زبانی شنوایی شامل

پردازش جنبه های زنجیری گفتار و جنبه های زبر زنجیری می شود

و تنها با پردازش جنبه های زنجیری و زبرزنجیری به صورت موازی و یکپارچه است که فرد قادر به استخراج محتوای پیامی است که انتقال می یابد.

7.توالی:

قشر پری فرونتال طرفی در فرمولسازی و اجرای طرح ها و توالی اعمال شامل بازنمایی و ساخت توالی زبانی سهیم است.
رویکرد پایین-بالا و رویکرد بالا-پایین
این عقیده هست که درک شنیداری دقیق برای رشد زبان عادی ضروری است.

مهم است بدانیم که درک گفتار ضرورتا در شیوه ی پایین بالا پیش نمی رود.

ممکن است یک مدل پایین بالا را تصور کنیم

که که در آن صداها به سیگنال های عصبی تبدیل می شوند و از طریق عصب شنوایی به ساقه ی مغز و ساختارهای زیر قشری و در نهایت قشر شنیداری می روند،

اما باید بدانیم در کنار رویکرد پایین، بالا، رویکرد بالا پایین نیز لازم است

و درک گفتار نیازمند واج شناسی، معناشناسی، نحو، دانش بافتی در طی روند است و واحدهای آکوستیکی مستقیما با واحدهای زبانی هماهنگ نمی شوند.

رویکرد بالا-پایین یا پردازش زبانی می گوید: ساختارهای سطح بالاتر مانند دانش زبانی، پردازش درونداد شنیداری را در مرحله ی اول تحت تاثیر قرار می دهد.

در مطالعه ای، از کودک پنج ساله ی دارای اختلال صدای گفتاری تست آگاهی واجی و در سن 8 سالگی تست پوشیدن رو به عقب گرفته شد ،

نتایج تست نشان داد که نحوه ی عملکرد کودک درتست آگاهی واجی در سن 5 سالگی،

میتواند عملکرد او را در تست پوشیدن رو به عقب در سن 8 سالگی پیش بینی کند،

یعنی اگر کودک در 5 سالگی در آگاهی واجی ضعیف باشد، در 8 سالگی در پوشیدن رو به عقب هم ضعیف خواهد بود، ا

ما بر عکس این قضیه صادق نیست، یعنی اگر کودک در پوشیدن رو به عقب در 5 سالگی عملکرد ضعیف داشته باشد،

کودک ممکن است در آگاهی واجی در 8 سالگی ضعیف نباشد. از آنجایی که آگاهی واجی به عنوان جنبه ای از جنبه های زبانی مطرح می شود

و تست پوشیدن رو به عقب به عنوان جنبه ای از جنبه های پردازش شنیداری مطرح می شود. این یافته هامؤید رویکرد بالا- پایین است.(3).
ضرورت تلفیق دو رویکرد بالا- پایین و پایین بالا برای محرک گفتاری و غیر گفتاری:
جوسزیک بحث کرد که مکانیسم توجه انتخابی زبان بومی، شنونده را تشویق می کند

تا ابعاد فیزیکی سیگنال گفتاری که مرتبط است یا مرتبط خواهد شد،

را استخراج نماید تا با بازنمایی های واجی ذخیره شده در حافظه ی واژگانی مقایسه و در مورد ماهیت محرک تصمیم گیری کند.

دقت تصمیمات در مورد ماهیت تقطیع های منفرد و چندگانه ی سیگنال، به واسطه ی دانش زبانی ایجاد شده از واج شناسی، صرف، نحو، معنا و نواخت و کاربرد افزایش خواهد یافت.
علاوه بر این، هنگام بازشناسی محرک ورودی غیر گفتاری نیز با کمک دانش موجود در مورد صدای محیطی ،

دقت تصمیمات افزایش خواهد یافت. در تکلیف پردازش واجی، تصمیم گیری در مورد پاسخ،

بر پایه ی بهترین تطابق بین توالی، همخوان، واکه، همخوان درونداد و بازنمایی واجی درونی است.

برای محرک غیر گفتاری، مقایسه با بازنمایی واجی درونی صورت نمی گیرد

و گرفتن تصمیم با ارجاع به مسیرهای صوتی درگیر در حافظه ی کوتاه است،

مطالب ارائه شده نشان می دهد که نه تنها برای پردازش محرک گفتاری، بلکه برای پردازش محرک غیر گفتاری نیز ، علاوه بر پردازش شنیداری سالم، دانش زبانی هم بسیار تاثیرگذار است.
اختلال پردازش شنیداری مرکزی:
. ASHA مطرح کرده است که هرگونه نقایصی که یک یا تعداد بیش تری از رفتارهای شنیداری زیر را تحت تاثیر قرار دهد، باید به عنوان CAPD تعریف شود:

مکان یابی و تعیین جهت صدا
تمییزشنیداری، بازشناسی الگوی شنیداری، جنبه های زمانی شنیدن، تفکیک پذیری، پوشاندن[3]،

یکپارچه کردن، توالی، نقص در پردازش سیگنال های آکوستیکی در رقابت، نقص پردازش سیگنال های آکوستیکی خفیف شده.

اثر رشد بر عملکرد کودک در تست های روانی آکوستیکی:

در تفسیر نتایج تست های روانی، آکوستیکی(صوتی) لازم است نقش عامل رسش را مد نظر قرار داد. مثلا هال[4] نشان داد

که انتخاب فرکانس در چهارساله ها ضعیف تر از 6 ساله ها و بزرگسالان است، که این نقص، در واقع به علت پردازش نارس می باشد،

به جای اینکه نقص در انتخاب فرکانس باشد.

هم چنین، مشاهده عملکرد کودکان در تستهای تمییز صدای گفتاری و کشف صداها در صدای زمینه[5]، حاکی از آن است

که توانایی های محدودتر کودکان کم سن تر در پردازش فرکانس به علت توجه انتخابی محدود شده است، نه اینکه حساسیت شان کم باشد.

عملکرد کودک عادی شاهدی بر این مدعاست که حساسیت شنیداری وابسته به سن است.

تئوری های مطرح در زمینه ی پردازش شنیداری:
1-دیدگاه تلال

. برخی تئوری های پردازش شنیداری مطرح می کنند که نقائص واجی از نقائص شنیداری خاصی نشأت می گیرند. برای مثال تلال[6](1975)مطرح کرد

که پردازش زمانی ضعیف سیگنال های شنیداری مختصر و گذرا منشأ آسیب واجی می شود.

در تکلیف قضاوت در مورد ترتیب محرک های ارائه شده از نظر زمانی،

2سیگنال شنیداری به طور متوالی ارائه می شوند و آزمودنی باید صداها را شناسایی و ترتیب توالی دو صدا را تعیین کند.

این تکلیف بر روی کودکان آسیب ویژه ی زبان اجرا شد. ابتدا به کودک آسیب ویژه ی زبان آموزش داده شد که 2 صدا که از نظر زیر و بمی فرق می کنند را تمییز دهد.

زمانی که این تمییز یاد گرفته شد، آنها به توالی صداها که شامل تن های بالا و پایین بود،

گوش دادند و از آنها خواسته می شد تا ساخت توالی شان را تعیین کنند. کودکان قضاوت های زمانی را در محرک هایی انجام می دادند

که فواصل بین محرک هایشان بین 50 و 400 میلی ثانیه تغییر می کرد. نتایج نشان داد

که کودک آسیب ویژه ی زبان در مقایسه با گروه کنترل، موقعی که فواصل بین محرک ها طولانی است، مشکلی با قضاوت های زمانی ندارد،

اما هنگامی که فواصل بین محرک ها کوتاه است مشکلاتی را نشان می دهد. تلال و پیرسی[7]( 1974) پیشگویی کردند

که کودک دارای مشکلات زبانی با تقابل های گفتاری مشکل دارد،

مثل زمانی که ویژگی های ممیزه یا سرنخ های آکوستیکی به سرعت در حال تغییراند یا سرنخ مختصری در باره آنها داده می شود.

کودک دارای مشکل زبانی تمییز ضعیف هم خوان های انسدادی را موقعی که ویژگی های ممیزه که تفاوت ها را سرنخ می دهد،

انتقال فرمنت سریع باشد، نشان می دهد اما این نقص را برای واکه های وضعیت ثابت نشان نمی دهد.

آنها هم چنین فهمیدند که کودک نارساخوان نسبت به کودک عادی هم سن، در طبقه بندی واج هایی که با مختصه های آکوستیکی مختصر سرنخ داده می شود،

مشکل دارد. البته فقط کودک با ناتوانی خواندن که مشکلات تولید زبان شفاهی هم دارد،

مشکلات پردازش زمانی را نشان می دهد و فقط کودک با آگاهی واجی ضعیف نیازمند فاصله ی طولانی تر بین محرک ها برای انجام تکلیف می باشد.

تکلیف پردازش زمانی دیگر، پوشیدن رو به عقب[8](جایی که تن محرک جلوتر از صدای زمینه است) که بین کودک آسیب گفتار و زبان و گروه کنترل تمییز می گذارد.

کودکان آسیب ویژه ی زبان در تکلیف پوشیدن رو به عقب ضعیف تر عمل می کنند

و در تکلیف پوشیدن همزمان و پوشیدن رو به جلو مشابه عادی عمل می کنند.

زمانی که مشابه غیر گفتاری تقابل های گفتاری( فرمنت های دوم به صورت مجزا) در تست پوشیدن رو به عقب قرار می گیرد،

اکثر کودکان نارساخوان مشابه عادی ها عمل می کنند.
چون عملکرد کودکان در تست پوشیدن رو به عقب برای محرک گفتاری و غیر گفتاری متفاوت است،

مؤید این است که نقص مشاهده شده در تکلیف پوشیدن رو به عقب به عنوان مشکل در پردازش اطلاعات شنیداری سریع محسوب نمی شود،

چون این تکلیف، تقاضای زیادی روی پردازش های شنیداری مرکزی مثل حافظه ی شنیداری و توجه می گذارد.
دیدگاه دوم: آسیب های پردازش آوایی-آکوستیکی:

در مقابل دیدگاه تلال، دیدگاه دیگر مطرح می کند، برای پذیرش دیدگاه تلال، نقص باید هم در پردازش سیگنال گفتاری و هم غیر گفتاری وجود داشته باشد.

چون کودک نارساخوان در سیگنال غیر گفتاری مشکل ندارد، سخت است بگوییم آسیب واجی به علت نقص در پردازش شنیداری زمانی است.
چون شاهد قوی ای برای نقائص پردازش شنیداری ساده وجود نداشت،

برخی محققان مطرح کردند که راهبردهای ضعیفی برای یکی کردن سرنخ های آکوستیکی پیچیده که در سیگنال گفتاری جا سازی شده وجود دارد

که این سرنخ ها بازنمایی های واجی زبان عادی را تعیین می کنند، و این نقص احتمالا منجر به نقائص واجی می شود.
شواهد تئوری دوم:
یک شیوه برای ارزیابی ادراک گفتار این است که فرد بتواند برای تشخیص صداهای گفتاری مرزهای طبقه ای تشکیل دهد.

محققان نمونه های واج ها را ترکیب کردند، خصوصیات صوتی( معمولا فرمنت ها) را در طی پیوستاری از یک واج به واج دیگر، دستورزی کردند،

تا افراد هر محرک را به صورت متعلق به یک طبقه ی واجی خاص تشخیص دهند و مرزهای واجی را ایجاد کنند.

برای مثال، گافری [9]فهمید که موقعیت های مرز طبقه ی واجی که بوسیله ی کودک دارای اختلال خواندن

برای /ga/به/ba/ نسبت به /ba/ به /da/ ایجاد شده، زیاد خوب تعریف نشده است،

این نتایج نقص در پردازش سرنخ های آکوستیکی پویا و کوتاه در هم خوان های انسدادی را نشان می دهد.
مادی([10]1997) نتیجه گرفت که این مشکل، نقص در تمایز طبقه ی واجی یا به عبارتی مهارتی واجی را نشان می دهد به جای اینکه شنیداری باشد.

در تحقیقی دیگر برخی کودکان دارای ناتوانی خواندن در تست های تمییز واجی عملکرد ضعیفی نشان دادند،

آنهایی که عملکرد تمییزشان ضعیف تر بود، در تکالیف روانی صوتی غیر گفتاری عملکرد متفاوتی نسبت به عادی ها نداشتند،

این مورد نیز منعکس کننده ی ضعف در بخش زبانی است، به جای اینکه نقص در پردازش شنیداری وجود داشته باشد.
پردازش شنیداری مرکزی در کودک با آسیب واجی:

داد [11]مهارت های پردازش شنیداری 30 کودک دارای اختلال گفتار و آسیب واجی( 3 گروه تاخیر واجی، خطای واجی با ثبات و اختلال واجی بی ثبات)

را با کودک دارای روند رشد طبیعی مقایسه کرد. کودکان دارای اختلال گفتار در تست های تمییز گفتار،

جداسازی شکل از زمینه یا یک پارچگی دو گوشی مشابه کودک دارای روند رشد طبیعی عمل می کردند.

این یافته ها نیز نشان می دهد، عملکرد در تست های پردازش شنیداری محدود اما تا حدی پیچیده به آسیب واجی مربوط نیست

که این نیز شاهدی برای رویکرد دوم است.
بازنمایی های واجی :
جوزایک[12](1993) مطرح کرده است که بازنمایی واج ها در حافظه به به پارامترهای آکوستیکی درک شده مربوط است.

این تفکر با تئوری جدید در مورد اکتساب گفتار مطابق است،

این تئوری مطرح می کند که بازنمایی های واجی زبان مادری و دانش در مورد قواعد ترکیب صداهای گفتاری،

در طول سال اول شروع به رشد می کنند.

نوزادان بعد از استفاده از درک شنیداری عمومی در مورد زبان،

به محض ایجاد طبقات واجی صداهای گفتاری زبان مادری درک شده ی شان به سمت درک خاص یک زبان حرکت می کنند.

اگر این روند آسیب ببیند، بازنمایی های واجی حافظه نامعلوم خواهد بود

و در نتیجه دست یابی واژگانی، پردازش واجی و بازیابی واژه ممکن است دقت کمتر داشته باشدیا کندتر یا ناکامل باشد.

یعنی، پردازش کودک دارای آسیب واجی در مورد سرنخ های شنیداری سالم است اما بازنمایی های ذهنی بی دقت یا نامتمایز در مورد واج ها وجود دارد.

حداقل دو نقص است که شکل گیری بازنمایی واجی را تحت تاثیر قرار خواهد داد

.1- نقص ورودی (درونداد) حسی= (بیماری گوش میانی) در طول دوره ی حساس رشد زبان

2- عملکردهای شناختی آسیب دیده که یادگیری و سازماندهی سیستم واجی را مختل می کند. باید بین پردازش های آوایی- آکوستیکی ضعیف(شنیداری) و بازنمایی های واجی ضعیف تمییز قائل شد.

پردازش شنیداری، آوایی به عنوان روند ادراکی درگیر در تحلیل موج آکوستیکی است که از تولید آوایی انسان در مسیر صوتی نشأت می گیرد

و بدون ارجاع به معنا، ماهیت یا ارتباط زبانی است، در مقابل پردازش واجی به عنوان روند ادراکی درگیر در مقایسه ی ورودی گفتار

با بازنمایی ذهنی قبلا ذخیره شده از صداهای گفتاری است که ابتدائا بر اساس ماهیت، معنا و ارتباط زبانی شان ذخیره شده اند.

بین حساسیت آوایی، اکوستیکی و پردازش واجی تفاوت وجود دارد و در نهایت موج آکوستیکی- آوایی به شدت متغیر، یک ادراک واجی نا متغیر را ایجاد می کند.
آیا بازنمایی های واجی تیره، باعث دیسلکسی می شود؟
آیا کودکان نارساخوان، بازنمایی های درونی زیاد خوب تعریف نشده یا وسیع تری از طبقات واجی دارند یا یک نقص پردازش شنیداری عمومی دارند؟
فرضیه ها:
اگرکودکان نارساخوان، بازنمایی های درونی وسیع تری دارند که خوب تعریف نشده، پس آنها باید

نسبت به گروه کنترل در تکلیف تشخیص متفاوت عمل کنند. فرض شده که:
1.موقعیت مرز واجی همخوان- واکه- همخوان آنها متغیرتر است و این مؤید این است که آنها مرزهای طبقه ی خوب تعیین شده ندارند.
2-شیب ها در موقعیت مرز واجی همخوان- واکه- همخوان صاف ترهستند و این مؤید این است که منطقه ی ابهام بین طبقات بزرگ تر است و مرزها خوب تعریف نشده است.
3-دقت آنها در تشخیص درون طبقه ای محرک همخوان- واکه- همخوان باید کاهش یابد که مؤید

بازنمایی ضعیف اعضای طبقه ی اصلی است که ناشی از بازنمایی های طبقه ای نا مشخص است.

1-موقعیت مرز واجی

در آزمایشی، گروه کنترل و گروه نارساخوان در تکلیف پردازش واجی و تکلیف پردازش شنیداری شرکت کردند.

برای تکلیف پردازش واجی، توالی همخوان-واکه- همخوان شامل/ pIt/و:/pit /. ایجاد شده بود، که تفاوت این دو در دیرش است

.150میلی ثانیه: /pIt/ 200 میلی ثانیه:/pit /. جهت بررسی تشخیص کودک از طبقات واجی تکلیف ABX استفاده شد.

کودک 2 محرک را می شنود.A و B، و بعد محرک X را که یکی از 8 حالت بین/ pIt/و:/pit /. است که با واکه های اصلاح شده ساخته شده

و در طی یک پیوستار بین A و B قرار گرفته است را می شنود،. از کودک خواسته می شود که مشخص کند که محرک X به A شبیه تر است

یا B. در تست تشخیصی دیگر، محرک همتای غیرگفتاری محرک قبلی است.

روند طبقه بندی کودک از محرک های غیرگفتاری و گفتاری شبیه هم بود، به این معنا که اگر کودک در تست گفتاری، نقصی را نشان می داد،

بدون آن که در محرک غیر گفتاری نقصی نشان بدهد، می توانستیم نتیجه گیری کنیم در بازنمایی های واجی و طبقات واجی مسئله دارد.
2-شیب
شیب معیار منطقه ی ابهام ادراکی بین طبقات است که آزمون این ویژگی نشان می دهد طبقات ادراکی چقدر خوب تعریف شده اند.

ادلارد[13] و مادی شیب را در کودک عادی و نقص خواندن بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند

که کودک با ناتوانی خواندن زمانی که فقط با مشخصه ی سایش سرنخ داده شود،

شیب صاف تری را در پیوستار/zu/ به /su/ ایجاد می کند اما زمانی که در ترکیب با فرکانس پیوسته ی اولیه و انتقال فرمنت دوم سرنخ داده شود، این دو گروه تفاوتی را در شیب نشان نمی دهند.

این یافته ها نشان می دهد که کودک دارای اختلال، منطقه ی وسیع تری از ابهام ادراکی را دارد

و نیازمند دریافت مختصات ممیزه ی بیش تری است تا بتواند صداها را از هم تمییز دهد.

تاثیر مداخله با محوریت درک واج بر میزان دقت تولید:
در تحقیقی تاثیر 2 مداخله ی کامپیوتری مقایسه شد. تمامی شرکت کنندگان این تحقیق تاخیرات متوسط تا شدید

در مهارت های واجی بیانی داشتند و درصد صحت همخوانی آنها 30 تا 73 درصد بود. در یک تحقیق روی درک واجی کار شد

و دیگری روی دانش واژگانی در کنار گفتاردرمانی سنتی کار می شد. نتایج نشان داد که مداخله ی درک واجی به طور برجسته ای تاثیر گفتاردرمانی را در درمان خطاهای تولیدی بهبود می بخشد.

ارزیابی قبل و بعد از درمان نشان می دهد که بین بهبود ادراک واجی و دقت تولیدی رابطه معنادار وجود دارد(4).
نتیجه گیری: با توجه به مطالبی که مطرح شد، تحقیقات نتوانسته اند اثبات کنند

که نقص پردازش شنیداری در اختلالات صدای گفتاری و نارساخوانی و آسیب ویژه ی زبان وجود دارد و بیش تر این تحقیقات وجود بازنمایی های ذهنی ضعیف را علت نقایص زبانی و گفتاری در این اختلالات می دانند.

برخی محققان مطرح کرده اند که بازنمایی ذهنی ضعیف یا نامشخص از واج های زبان مادری ممکن است

گفتار را به طور منفی تحت تاثیر قرار دهد( uptrickle)، این تاثیر منفی، برای درک واج ها و دستورزی اطلاعات واجی مشکل ایجاد می کند،

به این ترتیب فردی با بازنمایی ذهنی ناقص نمی تواند قضاوت های درستی درآزمون هایی که طی آن محرک های ترکیبی مشابه ارائه می شود و لازم است،

قضاوت هایی در باره آنها داشته باشد، ارائه دهد، پس دانش زبانی مختل(بازنمایی های واجی ضعیف) می تواند منجر به درک مختل شود.
..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *