درمان فلج مغزی
درمان فلج مغزی
طرح و تنظیم برنامه های درمانی برای افراد مبتلا به فلج مغزی زمان تولد مناسب و مفید واقع می گردد که بر اساس یک ارزیابی دقیق از وضعیت فرد و نیازهای خاص او انجام پذیرد؛ از جنبه های درمان، تعیین و شناخت هرچه زودتر بیماری و آغاز فوری درمان در طی سنین اولیه در اولویت قرار دارد. از آنجا که فرد مبتلا به فلج مغزی دارای مشکلات و نارساییهایی از قبیل عقب ماندگی ذهنی، مشکلات گفتاری مشاور تربیتی و آموزشی، کار درمانگر، گفتار درمانگر و مددکار اجتماعی می باشد. در طرح برنامه درمانی و تربیتی مبتلایان به فلج مغزی سه هدف اساسی مورد توجه قرار می گیرد: بالا بردن رشد جسمی و کنترل عضلانی، کمک به ریشه روانی و اجتماعی و توسعه برنامه های تربیتی و آموزشی.
1 ـ مجموعه درمان طبی و توانبخشی: در قسمت اول استفاده از مجموعه درمان و توانبخشی مطرح است که معمولاً با بهره گیری از جراحی و جسم درمانی صورت می گیرد؛ عمل جراحی در این مواقع به سه منظور انجام می گیرد: اولاً برای زیبایی و بهبود ظاهری فرد، ثانیاً برای کاهش انقباض و جلوگیری از تغییر شکل و ثالثاً برای تقویت عضلات و بهبود اجرای روند حرکت. در خصوص جسم درمانی عمل فیزیوتراپیست و کار درمانگر را به طور کلی می توان به دو دسته تقسیم کرد: روشهایی که حالتهای سفتی و اسپاسمی را درمان می کند و روشهایی که به مداوای حرکات بی اراده و بی هدف مربوط می شود.
2 ـ ارائه خدمات روان شناسی و مشاوره: در بعد کمک به ریشه روانی، عاطفی و اجتماعی مبتلایان به فلج مغزی استقلال روانی و عاطفی کاهش فشار و استرس حاصل از بدشکلیهای عضوی و تغییر و اصلاح پاسخهای عاطفی فرد به تغییر شکل یا نقص و همچنین رشد ارتباط و سازگاری اجتماعی را انجام دهد.
الف) مهارت آموزی و کسب استقلال عاطفی و روانی:
از جنبه عاطفی و روانی، یکی از مشکلات این کودکان سپردن آنان به مراکز شبانه روزی از سنین پایین است، که این امر موجب می شود کودکان محرومیت عاطفی را تجربه کنند و زندگی طبیعی و خانوادگی را از دست داده، دچار کمبود محبت شوند و احساس می کنند دیگران به آنها علاقه ندارند، همچنین ممکن است به علت احساس تنهایی، داشتن محدودیت و تفاوت نسبت به کودکان دیگر از نظر اطرافیان فردی افسرده و بی احساس شناخته شوند.
ب) کاهش فشار و استرس ناشی از بد شکلیهای عضوی:
کودکان مبتلا به فلج مغزی که دچار بدشکلیهای عضوی هستند، بدلیل اینکه می توانند اختلالات خود را مشاهده کنند بیشتر از سایرین در معرض فشارهای عصبی قرار می گیرند. فشارهای عصبی به واسطه تضادهای درونی و درگیری با عوامل محیطی به صورت عدم ناسازگاری در رفتار و عدم تعادل روانی در برخورد با دیگران ظاهر می شود. واکنشهای عصبی به دلیل اضطرابهای خودانگیخته به صورت واکنش غمگینی و واکنش ترس عارض می گردد، بطوریکه اضطراب را از طریق رفتاری که دیگران نسبت به بدشکلی این قبیل کودکان نشان می دهند اتخاذ می کنند و به عنوان مثال اگر والدین مضطرب باشند کودک مبتلا به فلج مغزی آنان نیز اضطراب خواهد داشت. بنابراین روان شناسان مشاور در مرحله اول از فرایند درمان روانی، سعی بر کاهش فشارها و استرس های حاصل و رفع ترس و محدودیتهای ایجاد شده از این طریق را دارد. با استفاده از شیوه های مختلف تنش زدایی نظام دار و ایجاد واکنش واقع بینانه از طریق ایجاد بینش و بصیرت نسبت به عوامل ایجاد کننده توجه دادن به توانائیها و ایجاد سازگاری با عوامل محیطی حاصل می شود که رسیدن به این نتیجه، موجب کسب آرامش و موفقیت بدون تنش برای فرد خواهد داشت (راجرز 1951)
ج) تغییر و اصلاح پاسخهای عاطفی فرد به تغییر شکل و نقص:
از ابعاد دیگر آسیب پذیری روانی فرد، بعد مربوط به پاسخ عاطفی او نسبت به تغییر شکل یا نقص است.
غالباً تغییر شکل در نقاط قابل مشاهده موجب ایجاد تغییر در تصویر ذهنی فرد می گردد که از نتایج آن احساس بی ارزش بودن، عدم تفکر صحیح درباره خود و نگرش نامناسب در مورد وضعیت خود نهایتاً وضعیت احساسی فرد از خویشتن است. در این مسیر فرایند یاورانه مشاور و روان درمانی شامل کنش دو جانبه و متقابلی است برای تغییر احساسات و شناخت ها، طرز فکرها و رفتارهای رنج آور فرد صورت می گیرد، زیرا رنجی که فرد می برد غالباً در اثر برداشت نامناسب و پریشانیهایی است که از خود و دیگران دارد (فرانک 1972)
مرحله اول ایجاد « خودآگاهی » است که شامل با خبر بودن از ویژگی ها، شناخت استعدادها و مطلع بودن از نکات مثبت و منفی وجود خویش است. مرحله بعدی تقویت و اصلاح و تغییر « خود پنداره » فرد می باشد. در این جا فرض بر این است که طرز فکرها، ادراک ها و رفتار افراد محصول تجربیات گذشته آنهاست و می توان آن را تغییر داد و مجدداً یاد گرفت (استراپ، 1978)، بدین ترتیب اصلاح خود پنداره، تغییر مجموعه افکار و احساسات شخص نسبت به خود است و تقویت به تحکیم و تثبیت درک یا تصور تجدیدنظر شده فرد از خویشتن مربوط می شود.
د) رشد ارتباط و سازگاری اجتماعی:
رشد ارتباط و سازگاری فرد مبتلا به فلج مغزی از طریق موفقیت در مراحل کسب استقلال عاطفی و عدم وابستگی به والدین تسهیل می شود، با کاهش فشارها و استرسهای حاصل از بدشکلیها ادامه می یابد، با تغییر پاسخهای عاطفی فرد به تغییر شکل تداوم پیدا می کند و در مرحله ارتباط و سازگاری به دو محور اساسی مربوط می شود که عبارتند از: رشد ارتباط و سازگاری اولیه که در درون خانواده صورت می گیرد و شامل رشد ارتباط با خواهران و برادران و پدر و مادر و اعضای دیگر و وابستگان خانوادگی است که در یک ارتباط متقابل و تنگاتنگ با فرد بسر می برند. روان شناس مشاور با طرح مشاوره خانوادگی و گفت و گو با اعضای خانواده سعی در کشف محدودیتها و ناتوانیهای خانواده در جهت کمک به فرد فلج مغزی دارد که این افراد از طریق روشن نمودن محور عمل، در نظر گرفتن اولویتها، ایفای نقش اعضا و تقسیم وظایف مراقبتی، تربیتی و تفریحی میسر می شود و مرحله بعدی رشد ارتباط و سازگاری اجتماعی است. که گامهای اول از دوره آمادگی و شروع آموزش همگانی برداشته می شود و شامل سازگاری با محیط فیزیکی آموزشی و کارکنان و همسالان می باشد. در این مورد مشاهدات بالینی نشان می دهد افرادی که دارای بدشکلیهای عضوی هستند از تجربیات نو و شرایط جدید ترس دارند. با توجه به میزان شدت این امر، وحشت از عدم موفقیت و ناتوانی در رقابت با گروه همسالان در آنان شکی می گیرد. روان شناس مشاور راهبردهای درمانی، عوامل هماهنگی خانواده و محیط های آموزشی و گروه های همسالان را در یک تطبیق و انطباق سازگارانه هدایت می کند و در صدد رفع موانع ارتباطی و رشد سازگاری اجتماعی بر می آید.
3 ـ توسعه برنامه های تربیتی و آموزشی:
طرح و تنظیم برنامه های آموزشی برای کودک فلج مغزی زمانی می تواند متناسب و مفید باشد که بر اساس یک ارزیابی دقیق از نوع و چگونگی مشکل، میزان و شدن آن، زمان وقوع، شرایط سلامت عمومی و سن او، شرایط ذهنی، شرایط خانوادگی و عاطفی، شرایط اجتماعی و نیازهای خاص او انجام پذیرد. بر اساس ارزیابی دقیق پزشکی، روانی، ذهنی، اجتماعی و مشخص نمودن محدودیت ها، تواناییها و شایستگی های فرد فلج مغزی است که می توان برنامه آموزشی مناسب و خدمات توانبخشی موثری تدوین نمود و مدارس، مراکز آموزشی و حرفه ای مناسب را برای جایگزینی مطلوب او پیشنهاد نموده عموماً آموزش از قبیل کودکان به صورت زیر مقدور خواهدبود:
الف) آموزش در مدارس عادی همراه با سایر دانش آموزان:
این شیوه آموزشی برای آن دسته از کودکانی که مشکل شدیدی ندارند و تا حد قابل قبولی قادر به استفاده از امکانات عمومی مدرسه هستند، می تواندکاملاً متناسب باشد بدیهی است در این صورت می بایست تسهیلات ویژه ای برای آنان فراهم آید.
ب) آموزش در کلاس های خاص در مدارس عادی:
در مواقعی که عده قابل ملاحظه ای از دانش آموزان فلج مغزی در موسسه عمومی جایگزین شوند، بر اساس ضرورت و به فراخور ویژگیهای آنان، می توان در مدرسه عادی کلاس خاصی را با وسایل و تجهیزات ویژه ایجاد نمود و در این صورت این کودکان اوقات مشترکی با سایر دانش آموزان مدرسه و با حضور مربی و معلمین مشترک خواهند داشت.
ج) باز پروری و آموزش در مراکز خاص:
عده ای از کودکان فلج مغزی که عموماً علاوه بر نقص حرکتی دارای نارساییها، مسائل و مشکلات متعدد هستند، لازم است که مدارس و مراکز خاص با همه امکانات و تجهیزات لازم آموزشی، توانبخشی و درمانی، همراه با نیروی انسانی متخصص مورد نیاز پیش بینی شود که این مراکز می تواند به صورت نیمه وقت، تمام وقت و یا به صورت شبانه روزی فعالیت نمایند.
عوارض جنبی فلج مغزی و مشکلات تربیتی ناشی از آن
تحقیقاتی که در چند دهه اخیر انجام گرفته، نشان داده اند که فلج مغزی یک اختلال رشدی است. به عبارت دیگر حالتی است که اختلالات چندی را با خود به همراه دارد. فلج مغزی تنها یک اختلال حرکتی به حساب نمی آید، زیرا وقتی مغز آسیب ببیند قسمتهای زیادی نظیر توانائیهای حسی، عملیات شناختی، واکنشهای عاطفی و نیز اعمال حرکتی نیز معمولاً آسیب می بینند. تعداد زیادی از کودکان مبتلا به فلج مغزی ممکن است به اختلالهای دیگری نظیر نقص شنوایی، نقص بینایی، اختلال ادراکی، نقایص گفتاری، اختلالات رفتاری و عقب ماندگی ذهنی، دچار باشند؛ برخی از افراد مبتلا به فلج مغزی از نظر هوشی متوسط و یا بالاتر از متوسط می باشند و تعدادی هم از نظر هوشی سرآمد هستند. به هرحال، حد متوسط هوش مبتلایان به فلج مغزی به روشنی پائین تر از افراد معمولی است (1986 Batshaw) مشکلاتی که در رابطه با آموزش کودکان مبتلا به فلج مغزی وجود دارد،به تناسب نقایصی که از آن برخوردارند، متعدد است بنابراین نه تنها وسایل و تسهیلات بخصوصی برای مراقبت از آنان لازم است بلکه تجهیزات و روشهایی که برای آموزش کودکان مبتلا به نقص بینایی، نقص شنوایی، نقص گفتاری، اختلالهای یادگیری، اختلالهای رفتاری و یا عقب مانده ذهنی مورد احتیاج است، در این جا نیز ضرورت دارد. انجام ارزیابی های آوزشی دقیق و مداوم از تواناییهای کودک بخصوص ازاهمیت برخوردار است. تدریس به کودکی که دچار فلج مغزی است مستلزم دارابودن شایستگیهای فراوان در جنبه های متعدد از آموزشهای ویژه و تجربه های کار با معلولیتهای متعدد می باشد بست ویگران (1978 . . . . Best)
اختلال گفتاری کودکان مبتلا به C.P آتتوئید از نوع دیزآرتری می باشد
مورسی و همکارانش بیان داشتند که دیزآرتری تولید آهسته و بدون مهارتی است که ناشی از بد عملکردی عضلات گفتاری می باشد آنها معتقدند که این اختلال، کاملاً با فلج مغزی ارتباط دارد. در کل می توان گفت دیزآرتری نوع اختلال حرکتی گفتار است که ناشی از ضایعات وارده بر مراکز کنترل حرکتی می باشد. این ضایعات فرایندهای فیزیولوژیک دخیل در گفتار و تنفس ، آواسازی، تولید، تشدید، و طنین و یا ترکیبی از این فرایندها) را تحت تأثیر قرار می دهد.